آخر ساعت کتابخانه بود که داشتم وسایلم را جمع و جور میکردم که آمادهی رفتن بشم در این حین چشمم افتاد به یکی از قفسههای کتابخانه (ایستگاه مطالعهی 2 دقیقهای) متوجه شدم کتابی که جاش اونجا نبود جامونده، رفتم جلو کتابو برداشتم، تا کتاب را دیدم مثل اینکه برق چشمامو گرفت نوشته بود “یادت باشه” اول گشتم ببینم اسم کدوم یکی از بچه ها رو کتاب نوشته شده، چیزی پیدا نکردم خوشحال شدم به خودم گفتم برای من گذاشتنش .
به خاطر تعریف دوستان از این کتاب خیلی مشتاق شدم بخوندنش، مثل دزدی که به قافله بزنه کتاب رو برداشتم و بردم ، شروع کردم بخوندن ..
اینقدر غرق در خوندن شدم که نفهمیدم زمان چه جوری گذشت، به حدی رفته بودم تو فضای قصه که با اومدن دوستم تازه متوجه شدم چقدر از زمان گذشته. انگار یکی منو از قزوین و حال وهوای خواستگاری عمه خانم از بانوی قصه( فرزانه خانم) کشید آورد تو کتابخانه،
تا حالا اینقدر خوب نرفته بودم تو فضای داستان. این باعث شد که حتما یه وقتی رو برای خوندنش اختصاص بدم . دوستم کتابو دستم دید از قضا کلی تعریف کرد که حتما بخونش خیلی قشنگه.
چند روزی بیشتر تا تعطیلات نوروز 98 نمونده بود به خودم گفتم چه فرصتی بهتر از عید برای کتاب خوندن .
نصف کتاب رو تو روزای اول نوروز خودندم. متن اینقدر روان ودوست داشتنی بود که خدا خدا میکردم کاش کتاب حالا حالا تموم نشه.
کتاب شده بود برای من دوبخش ، بخش اولش عشقی که تازه داشت با اخلاق و رفتار آقا حمید تو دل فرزانه خانم جوانه میگرفت، با کارای عاشقانهاشون کلمه به کلمه و خط به خط خندیدم و در بخشهای آخر کتاب خط به خط اشک ریختم تا حدی که از شدت گریه نمیتونستم ادامه بدم .
شهیدی که با تصویر کشیدن زندگی عاشقانهاش در رفتن به سوریه نه تنها فرزانهی قصه رو بین فضای احساس ومنطق درگیر میکرد بلکه خواننده هم با او درگیر بود.کاش که این زندگی عاشقانه پایانی نداشت.
با خودم گفتم بعضیها نام عشق را چه کودکانه ملعبهی دست کرده اند ولی چقدر زیبا در زندگی حمید وفرزانه به تصویر کشیده شده.
مطالعهی کتاب رزق معنوی بود که مرا به یادت انداخت که مردانی هستند نه از جنس سلبریتیهای که بویی از غیرت این سرزمین و این دین را نمیدهند بلکه مردانی که غیرت حیدر گونهاشان تاب اهانت به اهل بیت(ع) را نمیدهد.
مرادنی که نشان دادند حرفشان با عملشان یکی است.
مردانی که چه زیبا زندگی عاشقانه را در دل همسرشان به تصویر کشیدندو آن را ختم به معبود کردند
یادمون باشه علی اکبرهایی هستند در این زمونه که زندگی زیباشون رو فداء کردند که من وتو راحت باشیم.
یادت باشه …..یادمون هست…..